اینم یه مطلب اوریجینال که میخواستین . تقدیم شما
یه گروه متال سوئدی از شهر Stockholm هستند که کارشونو از سال 1988 شروع کردن که البته هنوزم کارشون ادامه داره. این گروه در ابتدا در سبک های Gothic metal و Death/Black metal و Doom metal کار میکردن ولی با توجه به گذشت زمان کارشونو بردن به سبک Goth rock و Symphonic metal .
در این گروه Johan Edlund کارای زیادی میکنه از جمله Vocal و Guitar و Keyboard . بقیه اعضای گروه: Thomas Petersson که Guitar میزنه - Anders Iwers که Bass میزنه و Lars Sköld که Drums میزنه.
در ابتدا این گروه Black Metal کارمیکرد که در اون زمان نامش Treblinka بودش. بعد از شروع آلبوم Sumerian Cry که اولین و آخرین کار Death Metal این گروه بود Edlund سرگروهشون سبک گروه رو تغییر داد و به سبکی رفتن که از گروه های موفقی مثل Mercyful Fate , Candlemass , Pink Floyd الگو گرفتن.
گیتاریستی آلمانی بنام Waldemar Sorychta تهیه کنندگی گروهو بدست گرفت و خودش گفته که بهترین کار زندگیشو کرده.البته اون در چند آلبوم حضور نداشت.
در سال 1994 اونا آلبوم منتقدانه Wildhone رو کارکردن که باواکنش منفی خیلیها روبرو شد. این آهنگ درکل قطعه 40 دقیقه ای هستش که گیتارریف آرامی داره و اونا تواین کار صداهای زیادی ترکیب کردن از کارهای گروه های مختلف متالی که در اون زمان فعال بودن.اونا تصمیم گرفتن که این آلبوم رو که در سبک progressive/doom metal هستش در شال 1995 در فستیوالWacken Open Air در دینامو اجرا کردن که خب دو سال بعدهم اینکارو تکرار کردن.در زمان انتشار آلبوم A Deeper Kind of Slumber در سال 1997 ، Edlund تصمی گرفت که به آلمان مهاجرت کنه تا به این ترتیب بتونه تنها عضو پایدار گروه بشه.
همینطور که اونا کارشونو ادامه میدادن و هر آلبومی که میدادن با آلبوم قبلی فرق داشت در واقع اونا بتدریج سبکشونو به gothic rock تغییر میدادن.این گروه در سال 2007 با استودیوی Nuclear Blast Records قراردادهمکار امضا کردن.
درسته که کارشون زیادشنیده نشده و طرفدار نداره اما هرکسی که عاشق My Dying Bride هستش حتمن باید از کارای این گروه بشنوه ونن خیلیل کارای قوی ای دارن. بنظر من اگه اونا اینقدر تغییر سبک نمیدادن و به سبک Death و Doom کارشونو ادامه میدادن الآن خیلی بیشتر ازشون شنیده بودیم راستی سایت رسمیشونم در زیر براتون میذارم:
آلبوم های منتشر شده از این گروه:
· Sumerian Cry, 1990
· The Astral Sleep, 1991
· Clouds, 1992
· Wildhoney, 1994
· A Deeper Kind of Slumber, 1997
· Skeleton Skeletron, 1999
· Judas Christ, 2002
· Prey, 2004
یه گروه nu-metal و 9 نفره ای میباشد که در Des Moines, Iowa بوجود آمد. گذشته از نامهای واقعیشون، اعضای گروه از شماره ی 0 تا 8 هم نامگذاری شده اند
با موسیقی توانمند و اجرای قوی که داره، در حال حاضر یکی از محبوبترین گروهها از لحاظ Contemporary music scene [نمایش موسیقی معاصر] میباشد. آلبومها و موزیک ویدئوهای این گروه به موفقیت تجاری بالایی رسدند، همچنین این گروه نامزد دریافت جایزه ی Grammy در قسمت بهترین آهنگ و گروه Heavy Metal و Hard Rock شد.
این گروه، معروف به داشتنِ شمایل عجیب وغریبه : اعضای گروه یونیفرمهای شبیه به هم میپوشن [روی بعضی از آنها
بارکدهایی چاپ شده] و هر کدام داری ماسکی هستن
.
تاریخچه
گروه در سال 1995 تشکیل شده و اولین دموی خود بنام Mate.Feed.Kill.Repeat را در
سال 1996 منتشر کرد. این آلبوم شروع خوبی برای گروه بود و توجه چند کمپانی بزرگ رو
به خودش جلب کرد. سرانجام Slipknot با
Roadrunner Records قرارداد بست و اولین آلبوم اصلی خودشون که هم نام خود گروه هست رو در June سال 1999
منتشر کردند. این آلبوم برای گروه موفقیتآمیز بود و یکی از منتقدان در مورد گروه
گفت: «Slipknot یه چیزه
دیگه اس و با
بقیه کاملا فرق داره، اونا واقعا عالی هستن.»
برگذاری تورهای زیاد [از جمله شرکت در فستیوال Ozzfest در سال 1999] باعث شد گروه طرفداران زیادی
پیدا کنه.
به دنبال اولین آلبوم، Slipknot آلبوم بعدی بنام Iowa رو در سال 2001 منتشر کرد و فراتر از حد انتظار در همان اوایل انتشار
در مکان سوم جدول Billboard
قرار گرفت. گروه برای تبلیغ آلبوم دوباره دست به برگذاریه تورهای سخت
و فشرده زد.
بعد از یک وقفه ی 2 ساله، گروه در سال 2001 دوباره گرد هم جمع شدند و شروع به ضبط
آلبوم جدید کردند آن هم با یکی از مشهورترین تهیه کننده های
جهانی بنام Rick
Rubin که با کسانی از جمله Johnny Cash گرفته تا
Beastie Boys و Slayer
کار کرده بود.
گروه، سومین آلبوم خود بنام Vol. 3 (The Subliminal Verses) رو در May سال 2004 منتشر
کرد. بیشتر مقالات انتقادی در مورد این آلبوم مثبت بود. New Musical Express نوشته
بود: «دست کم دو سوم آهنگهای این آلبوم دارای عناصر speed
metal میباشد». این آلبوم در جداول Billboard دوم شد.
از چندتن از اعضای گروه با صورت بدون ماسک عکس گرفته شده، از جمله: Corey Taylor [خواننده]
و James Root [گیتاریست]
که در گروه Stone
Sour هم فعالیت میکنند، Joey Jordison [درامر]
با گروه جانبی خودش بنام Murderdolls، Shawn Crahan [نوازنده ی اسباب
کوبه ای] با
گروه To My
Surprise، Mick Thomson در مجله ی Total Guitar، و Paul Gray [بیسیست] که عکس از او بخاطر ارتکاب جرم در اداره ی پلیس
گرفته شده.
بحث در مورد طبقه بندی
منتقدان در قراردادن Slipknot در یکی از سبکهای nu metal / mallcore یا سبکهای دیگر اختلاف نظر دارن. در واقع
هنوز بر سراینکه موسیقی این گروه در چه دستهای قرار داره اختلاف نظر وجود داره.
منتقدان بر سره مواردی که در زیر اشاره میکنم اتفاق نظر دارن:
بر سر
Themeها و آلات موسیقی که Slipknot از اونا استفاده میکنه [بخصوص نادر بودن guitar solos در
قطعات]، در استفاده از
turntables و رپخوانی که نشون میده این گروه به گروههای nu metal شبیه.
استخوانبندی آهنگها ساده هستند و اغلب محدود میشن به دو نت
در هر Riff [قطعهای
که همینطور در حال تکرارشدن است]. اما برعکس، پشتیبانانِ Slipknot میگویند
که اکثریت موسیقی اونا فاقد ترکیبات Lyrical بر پایه
Rap میباشد [اگرچه
تاثیرات رپ در بعضی از اولین کارهای انها مشهوده]. اضافه بر این بیشتره تنظیمات
الات موسیقی آنها از نوع
nu metal نیست.
با انتشار اخرین آلبوم، " Vol. 3: The Subliminal Verses"، طرفداران احساس کردن که با اضافه شدن Soloها، بحث
در مورد سبک گروه، آروم بشه. اگرچه گفته میشه این یک تغییر هشیارانه برای ادامه ی موفقیت
تجاریه گروه بود. سبک خواندن و Vocals گروه بیشتر به Hardcore نزدیکه تا
Metal. به نظر بعضیها، اضافه کردن سلوها در آلبومِ اخر بعلت تعویض تهیه کننده
میباشد چون سلوها در کارهای اولیه Slipknot خیلی کم بودند. اما بحث و مناظره در این مورد ادامه دارد.
مخالفان
بعضی از مخالفان، Slipknot رو به صادق نبودن و بیریا نبودن در موسیقی شون،
اجراهای خشن در صحنه، جیغ کشیدن فقط برای فروش بیشتر آلبومها و نه بخاطر اینکه اونا مخالف دنیا
هستن. یک مخالف میگوید:
«Slipknot مثله خواهر کوچولوی ماها دوست داره جیغ بکشه، جیغی که بلند و خشن و در
عینحال رنجشآور است.»
همیچنین گفته میشه که گروه برای بازاریابی و کسب موفقیت تجاری بیشتر،
دست به نمایشهای عجیب غریبی میزنه. ولی با این حال بعضی استدلالها مبنی بر این هست
که گروه از این نظر با گروه های متال دیگه، هیچ فرقی نداره و این یک تصویری هست که امروزه در
بیشتره گروه
های مهم دیده میشه.
گفته میشه در بعضی از اشعار مثله " If you're 555 then I'm 666! What's it like
to be a heretic"، قصد و نیت شیطانی وجود داره، اما با این وجود، اعضای گروه این
اشعار رو صرفا بخاطر بازاریابی قلمداد میکنن.
اعضای کنونی:
پایه گذاران گروه:
Discography:
آلبومها:
آلبومهای منتشر نشده:
درباره کریستف کیشلفسکی
کریستف کیشلوفسکی بیست و هفتم ژوئن سال ۱۹۴۱ در ورشو به دنیا آمد. او یکی از فیلمسازان برجسته عرصه تلویزیون، سینما و فیلم مستند از دهه هفتاد تا دهه نود میلادی بود.زمینه های اجتماعی و اخلاقی جهان معاصر کانون بسیاری از فیلم های مهم او است و رویکرد منحصر به فردش به این زمینه جایگاه او را به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان سینمای مدرن تثبیت کرد.او یکی از اعضای برجسته نسلی از فیلمسازان لهستانی بود که فیلم هایشان با عبارت «سینمای اضطراب اخلاقی» توصیف می شد. فیلم هایی که محدودیت های سانسور سینمای سوسیالیستی را با نشان دادن خط افتراق بین فرد و حکومت آشکار می ساختند.کیشلوفسکی در سال ۱۹۶۸ از مدرسه فیلمسازی لودز فارغ التحصیل شد و کارش را با ساخت فیلم های مستند هنری و سیاسی با هدف ارتقای آگاهی اجتماعی آغاز کرد. از فیلم های مستند کیشلوفسکی می توان به «بیمارستان» اشاره کرد که در آن فیلمساز مشکلات بهداشت عمومی را در لهستان مطرح می کند.او اولین فیلم های سینمایی اش را برای تلویزیون ساخت.آثار سینمایی او نیز شکل گرفته از تصاویر مستند بود. از تکنیک های فیلم مستند برای اضافه کردن رئالیسم به فیلم های داستانی استفاده کرد.جای زخم (۱۹۷۶) نخستین فیلم کیشلوفسکی بود که در آن با نگاهی مبتنی بر رئالیسم اجتماعی مشکلات مدیریتی را در یک کارخانه بزرگ صنعتی به تصویر کشید. او با فیلم شیفته دوربین (۱۹۷۹) مورد توجه جشنواره ها قرار گرفت. فیلم هجویه ای بر صنعت سینما و کنکاش در مسئله سانسور بود. کیشلوفسکی در سال ۱۹۸۱ فیلم «شانس کور» را ساخت که در آن به نقش بخت و اقبال در آینده انسان ها پرداخت. از سال ۱۹۸۴ او همکاری بلندمدتش را با کریستف پیشویچ فیلمنامه نویس با فیلم «وکیل لهستانی» آغاز کرد. فیلم در فضای حکومت نظامی سال ۱۹۸۲ در لهستان می گذرد و داستان یک وکیل مرده است که زندگی خانواده اش را دنبال می کند.فیلم های «دکالوگ» که کریستف پیشویچ در نوشتن اش با کیشلوفسکی همکاری کرد، مجموعه ده فیلم یک ساعته است که براساس ده فرمان حضرت موسی برای تلویزیون لهستان ساخته شد. تمام فیلم ها در یک مجتمع مسکونی در ورشو می گذرند. مجموعه این فیلم ها در جشنواره ونیز نمایش داده شد و منتقدین آن را شاهکار سینمای مدرن نامیدند.کیشلوفسکی وقتی نتوانست در لهستان بودجه لازم را برای ساختن فیلم هایش تهیه کند، فیلمسازی را در فرانسه دنبال کرد و در سال ۱۹۹۲ فیلم «زندگی دوگانه ورونیک» را ساخت که برایش شهرتی جهانی را رقم زد.
کیشلوفسکی سپس سه گانه مشهورش را براساس رنگ های پرچم فرانسه ساخت. آبی (،۱۹۹۳ آزادی)، سفید (،۱۹۹۴ برابری) و قرمز (،۱۹۹۴ برادری). در فیلم آبی ژولیت بینوش نقش زنی را بازی می کند که در یک تصادف اتومبیل شوهر و فرزندش را از دست می دهد و زندگی جدید و آزادی نمی تواند جایگزین عشق از دست رفته اش شود. در سفید، یک آرایشگر لهستانی می کوشد تا عشق همسر سابقش را بازیابد. همسر سابق او که نقشش را جولی دلفی بازی می کند یک دختر زیبای فرانسوی است که از رابطه یکطرفه شان برابری را طلب می کند. در فیلم قرمز ایرنه ژاکوب نقش مدلی را بازی می کند که به تدریج عاشق یک مرد مسن می شود. کیشلوفسکی به دفعات از فیلمسازی اعلام بازنشستگی کرد اگرچه هیچگاه نتوانست واقعاً از سینما دست بکشد. آخرین پروژه او سه گانه دیگری با نام های «بهشت، جهنم، دوزخ» بود که البته کیشلوفسکی پیش از اینکه ساخت فیلم ها تمام شود درگذشت. او که در اکثر اوقات سیگار به لب داشت در سن ۵۴ سالگی پس از یک عمل جراحی قلب از دنیا رفت. «بهشت» اولین فیلم از سه گانه ناتمام کیشلوفسکی در سال ۲۰۰۲ توسط تام تایکور و با بازی کیت بلاپخت ساخته شد.
از زبان او
«آیا واقعاً انسان ها آزادی، برادری و برابری را می خواهند؟ این
فقط یک شیوه برای حرف زدن نیست؟»
«خوش بینی از نظر من دو عاشقی هستند که در غروب یا طلوع
آفتاب - هر کدام که می پسندند - بازو در بازوی هم قدم بزنند.» «مشکلی با زندگی در
کنار آدم هایی با ملیت های مختلف ندارم، هم عصران ما با اعتقاد بیش از اندازه به
ملیت چیزهایی را از دست داده اند.» «در زندگی واقعی نام هایی هستند که شگفت زده
مان می کنند چون اصلاً برازنده آدم هایی که آن نام ها را دارند به نظر نمی رسند.»
«در ده تعبیر مختلف ده فرمان ضرورت وجودی زندگی را بیان می کند و سه کلمه آزادی،
برابری و برادری. میلیون ها نفر جانشان را فدای این آرمان ها کرده اند.» «یک نفر
در یک آپارتمان را می زند تا از همسایه اش نمک یا شکر قرض کند. آدم ها در آسانسور
با هم رو به رو می شوند و از این طریق آن آدم توی ذهن تماشاگر نقش می بندد.» «ما
همیشه به عشق از چشمان کسی نگاه می کنیم که از آن عشق، رنج می برد» «در هر آدمی،
قلمروهای پررمز و راز وجود دارد.»
«حقیقتش را اگر بگویم در کار ما عشق در مقابل همه
چیزهاست چرا که باعث به وجود آمدن وضعیت های دشوار می شود. عشق، رنج می آورد. نه
می توانیم با آن زندگی کنیم و نه بدون آن، به ندرت در کار من پایان خوش می بینید.»
«صنعت تلویزیون دوست ندارد پیچیدگی جهان را ببیند. تلویزیون گزارش ساده با ایده
های ساده را ترجیح می دهد: این سفید است آن سیاه. این خوب است، آن بد.» «فیلم ها
همان قدر باید تحت تاثیر احکام فردی باشند که احکام فردی از زندگی روزمره ما تاثیر
می گیرند.» «خودم را لهستانی می دانم. من دقیقاً اهل روستای کوچکی در شمال شرقی
لهستان هستم. آنجا خانه ای داشتم.
دوست دارم اوقاتم را در آن بگذرانم. اما آنجا فیلم نمی
سازم. هیزم می شکنم.» «تحقیق درباره چیزهای ناشناخته شاید از این جهت ارزشمند است
که حس آدم نسبت به چیزهای ناشناخته اغلب حسی دردناک است